هیچوقت نفهمیدم دقیقا و واقعا چه اتفاقی افتاد یعنی اصلا نپرسیدم در واقع نخواستم بپرسم..یه چیزی اجازه پرسیدن نمیداد هرچند سربسته پرسیدم ولی جواب سربسته هم شنیدم و پیشتر نرفتم که باز مثل خر تو گل گیر کنم... اوایلش همه چیز من براشون شگفت انگیز و جالب بود. همه چیز من تعریف داشت و من بهترین بودم تا مدتها من همچنان از نظر اقای ...... بهترین بودم و لی از طرف خانمش کم کم داشت محبوبیتم رنگ می باخت . چندروزی بود مدام از خودم می پرسیدم چرا این روزها این خانم ...... انقدر بد عنق و اخمو شده تا منو میبینه لب و لوچه اشو میکشه تو هم ؟ مثل افسرده ها میشه ..و مرتب یاد گریه های اونروزش توی ماشین می افتادم که داشت به خیال خودش اسراری از زندگیشو پیشم برملا میکرد و این چند روز مرتب از خودم می پرسیدم چرا باید مرتب از خیانت مردها حرف بزنه نه از تقصیر زنهای معشوقه در خیانت مردها ؟؟؟ من چقدر خر بودم که نمیفهمیدم این داره به من حسودی میکنه و همسرش در تعریف و تمجید از من داره ظاهرا خیلی زیاده روی میکنه چنان که لج همسرش رو دراورده و اونم داره اینطور تلافی درمیاره ..کم کم بهانه های بنی اسراییلی شروع شد از هر دوطرف.دیدم هر نفس کشیدنم داره به اقای ..... گزارش میشه. و من اگر اب خوردم به بدترین شکلش اون خبر داره. انقدر بهانه ها و ایرادها بالا گرفت که واقعا تحملش برام سخت بود نمیشد که هرروز جلسه که چرا اونروز چنین کردی و چرا اونروز مشتری را با تو خطاب کردی و چرا نگفتی شما در حالیکه همسر محترمشون از ناز و عشوه کم و کسر نمیذاشتن. نمیدونم ایا دیگران هم به اندازه من بازخواست میشدن یا نه؟ ولی در پرسشهای سربسته جواب این بود چون قراره شما اینجا رو تحویل بگیرید حساسیت روی شما بیشتره...!!! اصلا همچی قراری نبود...قرار بود دو سه نفری شریکی اونجا رو تحویل بگیریم..به اضافه اینکه همه توانا ییهای و خوبیهای من که روزی تحسین برانگیز بود حالا دیگه انگار اصلا وجود نداشتن. بی اینکه بدونم چرا و بدون هیچ دلیلی ترد شدم... و اخراج!!!!!!!!!!!!! هنوز متعجبم مصداق کامل اش نخورده و دهان سوخته. اقایون لطف کنن بیشتر هوای خانمهاشون رو داشته باشن تا با حسادتشون ریشه کسی رو خاکستر نکنن.البته من خاکستر نشدم ولی داشتم میشدم